کد خبر: 10960
تاریخ انتشار: 14 فروردین 1398 - 14:41

زندگينامه علامه امينی (ره)

آیت الله حاج شیخ عبد الحسین تبریزی نجفی معروف به علامه امینی در سال 1320 در شهر تبریز دیده به جهان گشود.

منظومه دانش‌پژوهان علامه امینی: نام مرکز آموزشی علامه امینی همانطور که پیداست از نام فقیهی عالم و اندیشمند گرفته شده است که اقدامات و معرفتش به پروردگار و ائمه بخصوص حضرت علی (ع) سبب شده تا همگان علامه امینی را بشناسند و از وی به نیکی یاد کنند. از همین رو در ادامه قصد داریم به بررسی زندگینامه این عالم بپردازیم.

علامه امينی (ره) کیست؟

زنده یاد آیت الله حاج شیخ عبد الحسین تبریزی نجفی معروف به علامه امینی و صاحب الغدیر سال 1320 در شهر تبریز دیده به جهان گشود.

عبد الحسین، از همان آغاز عمر، فردی ممتاز می نمود.مادرش می گوید: شیر دان من به فرزندم ،عبد الحسین، با شیر دان به دیگر فرزندانم فرق داشت. زیرا هرگاه می خواستم به وی شیر دهم، گویی نیرویی مرا وا می داشت كه وضو سازم و با وضو، سینه در دهانش بگذارم!

عبد الحسن تحصیلات علوم دینی را در زادگاه خود آغاز و سپس در نجف اشرف نزد بزرگانی چون میرزای نائینی و آقا سید ابو الحسن اصفهانی تكمیل كرد و با تلاش خستگی ناپذیری كه داشت خیلی زود به مقام والای اجتهاد رسید.

پس از آن مستمراً در موضوعات گوناگون فقهی،كلامی،تفسیری و تاریخی دست به پژوهش زد كه حاصل آن، به صورت تالیفات گرانسنگی چون شهداء الفضیلة و الغدیر در اختیار ماست. حضور ذهن بسیار، انس شدید به مطالعه، علاقه وافر به تحقیق، همراه با شخصیت و منش والا را، از خصوصیات وی شمرده اند.

علامه تحقیقاتش را از كتابخانه حسینیه شوشتری ها (تنها كتابخانه عمومی وقت نجف) آغاز كرد كه هزاران كتاب چاپی و خطی داشت. روزها به كتابخانه مزبور می رفت و از آنجا كه ساعات محدود كار كتابخانه، عطش سیری ناپذیر وی برای پژوهش و تحقیق را فرو نمی نشاند، كتابدار را راضی كرده بود كه هنگام رفتن، در به روی او ببندد و او را با كتاب ها تنها گذارد. كتابدار، پس از تعطیل كتابخانه، در را به روی امینی قفل می كرد و او بین كتابها غوطه می خورد و غرق در مطالعه می شد.

مرحوم حجة الاسلام حاج سید كاظم حكیم زاده (از دوستان نزدیك علامه امینی و كتابدار كتابخانه ایشان در نجف اشرف) نقل كرد كه امینی می گفت: «آن وقت ها، در نجف نه پنكه بود و نه وسایل سرد كننده دیگر. در آن شرایط سخت، من هر روز برای مطالعه به حسینیه شوشتری ها می رفتم كه تعدادی كتب ارزشمند كهن در آن یافت می شد. زمانی كه كتابخانه تعطیل می شد به كتابدار می گفتم : مطالعه من هنوز تمام نشده است. تو می خواهی بروی، برو، ولی اجازه بده من بمانم و مطالعه ام را دامه بدهم. او درب حسینیه را می بست و می رفت و مرا در كتابخانه تنها می گذاشت و من ساعت های دراز روی كتاب ها می افتادم و مطالعه می كردم و یادداشت بر می داشتم.

غرق شدن در مطالعه، مرا به كلی از گذشت زمان غافل می ساخت و تنها زمانی به خود می آمدم، كه می دیدم قالیی كه روی آن نشسته ام (از ریزش مداوم عرق) كاملا خیس شده و بدنم (همچون بیمار تب زده) از گرمای شدید فضای بسته كتابخانه، یك پارچه آتش می نماید!» و این در حالی بود كه امینی در فضای سرد تبریز پرورش یافته و مزاج وی هرگز با هوای داغ نجف سازش نداشت.

ویژگی بارز علامه در زندگی، سفرهای پر بارش به شهرهای مختلف كشورهای اسلامی (ایران،عراق،هند،عربستان،لبنان،سوریه و تركیه) بود كه به منظور مطالعه و یادداشت برداری از كتب شیعه و سنی (بویژه مآخذ خطی كهن) برای نگارش كتاب الغدیر و دیگر آثار وی صورت می گرفت و ضمن آن به گفتگو با استادان حوزه و دانشگاه، اصلاح و ارشاد مردم ، تربیت اهل علم و تاثیر در آن و گاه نیز اقامه جماعت، ایراد سخنرانی برای توده مردم و نیز دانشگاهیان و ایجاد زمینه های فكری در مسائل مربوط به فلسفه حكومت در اسلام می پرداخت و پیام «غدیر» را منتشر می ساخت.

دیگر كار بزرگ وی، تاسیس كتابخانه عمومی امیر المومنین علی علیه السلام در نجف اشرف بود كه میعادگاه طالبان حقیقت از شرق و غرب جهان بود و محققان كوشا و ولایت شعار چون حاج سید عبد العزیز طباطباعی، حاج شیخ محمد باقر محمودی و اسد حیدر، پرورده دست وی در آن بوستانند.

به گزارش مرحوم حكیم زاده؛ علامه اسد حیدر (محقق بزرگ شیعه در نجف) آن زمان كه هنوز كار تالیف كتابش: «الامام الصادق و المذاهب الربعة» را آغاز نكرده بود، برای نگارش مقاله ای مختصر راجع به امام ششم علیه السلام به كتابخانه آمد و از امینی درخواست رهنمود كرد.

امینی وی را از كارهای تكراری و سطحی درباره پیشوای تشیع بر حذر داشت و توصیه كرد كه در این زمینه دست به كاری كارستان زند. اسد حیدر هم پذیرفت و حاصل آن با كمك های علمی و معنوی امینی كتاب سترگ «الامام الصادق…»، در 6 جزء شد. خود وی بعد ها تصریح داشت كه امینی، مرا به این راه كشانده است.

 

عشق به خاندان پیامبر (ص)

امینی، براستی، دلباخته خاندان پیامبر (ص) بود و همه كسانی كه با او از نزدیک برخورد داشته اند به این امر گواهی می دهند.

جناب حكیم زاده اظهار می داشت: «امینی دائم الوضو بود و صبح ها هر روز به حرم حضرت امیر مشرف می شد و سپس به كتابخانه می آمد. افزون بر این، هر زمان نیز كه حاجتی داشت (یعنی دنبال مطلبی در كتابی می گشت و پیدا نمی كرد یا در جستجوی كتابی به این سو و آن سو پرسه می زد و نمی یافت) برای یافتن مقصود خود به مولا علیه السلام متوسل می شد و از رهگذر لطف مولا، مقصودش بر آورده می شد، فوراً عبا بر دوش می افكند و به قول خود «برای تشكر از مولا » به حرم می رفت و مواردی را من خود، شاهد بودم».

صدای گریه آن مرحوم در حرم حضرت امیر علیه السلام كراراً از حرم و رواق مطهر گذشته، به بیرون می رسید. زمانی كه وی در یكی از سفر های ایران، به نجف بازگشته و شب هنگام طلاب به دیدن ایشان آمده بودند و به همین مناسبت در منزل وی مجلس روضه ای بر قرار شده بود، همین كه شیخ عبد الوهاب كماشی در منبر با آن آوای ملكوتی و دلنشین شروع به خواندن خطبه شقشقیه كرد، صدای گریه آن بزرگوار بلند شد. چندانكه نوای كماشی و گریه عجیب امینی و دیگران ،چنان شور و التهاب شگفتی به مجلس دست داد كه به قول حافظ :«محراب به فریاد آمد»!آیت الله سید مرتضی نجومی،كه از نزدیك، شاهد آن صحنه بوده،می گوید: هیچ گاه آن مجلس و طنین صدای گریه آن بزرگمرد را كه گریه ای مردانه و با صلابت بود فراموش نمی كنم»! این گریه ها و شورها مخصوص مجلسی خاص نبود؛ او همیشه در این سوختن ها و شور ها بود.

امینی گاه در هنگام مطالعه و تفحص در تاریخ، چنان امیر المومنین علیه السلام را مظلوم می دید كه با صدای بلند از بیرونی منزل به گریه می افتاد كه صدایش به اندرون منزل می رسید. حالت گریه و التهاب درونیش در ایام عاشورا و حضورش در مجالس روضه ، بخصوص اگر روضه حضرت زهرا علیها السلام را می خواندند، كه دیگر گفتنی نیست. در روز عاشورا با پای برهنه به مجلس عزای حسینی (ع) در حسینیه بوشهری های نجف اشرف آمد و فرش را به كناری زده و روی زمین نشست و به مجرد نشستن، نهیب گریه اش بلند شد.

عشق و ایمان امینی به اهل بیت پیامبر، تنها در گریه بر مصائبشان خلاصه نمی شد؛ فراتر از این، به ترویج آیین پاک آنان كمر بسته بود. از دیدگاه او ،اصولا تشیع، سرچشمه حقیقت بود كه بشریت در درازنای قرون به جستجوی آن همه جا سر زده و كمتر، یافته بود و می خواست زمینه ای فراهم آورد كه همگان، از زلال آن، سیراب شوند.

امینی طرحهایی برای جهان داشت كه دنیا را شیعه و علوی كند، دنیا را دانشگاه امیر المومنین علیه السلام كند و كتابخانه اش در هر كشوری شعبه ای داشته باشد و برای پیاده كردن این برنامه ها بسیار به مغزش فشار می آورد.

افتادن امینی به وادی نگارش الغدیر، داستانی شگفت و خواندنی دارد. خود او در پاسخ به این سوال كه : «چطور شد به تالیف كتاب الغدیر همت گماشتید؟»، می فرمود: من مطالب فراوان و شخصیت های كم نظیری را مد نظر قرار دادم تا سر انجام به این نتیجه رسیدم كه تنها شخصیتی كه هر چه درباره او نوشته و گفته شود شایستگی آن را دارد علی است و من مظلوم تر از وجود مقدس علی بن ابیطالب علیهم السلام سراغ ندارم. لذا رفتم مناقب و فضایل و پرونده او را از كتاب ها و منابع اخبار و احادیث در آورم و كتاب الغدیر را تالیف نمودم نیز می فرمود: وقتی می خواستم به رشته تالیف روی آورم، هرچه فكر كردم كه من چگونه وارد شوم و در چه زمینه ای صحبت كنم، از تالیف یا ترجمه و كتاب نویسی، درباره همه فكر می كردم، از بس كه فكر كردم خسته شدم.

یک روز به آستان قدس رضوی مشرف شدم و به ایشان توسل جستم كه من چه كنم و چه بنویسم؟

تمامی موضوعات و مباحث را به خاطر آوردم، هر مطلبی كه به ذهنم آمد دیدم خیلی كوچك است و ارزش قلمفرسایی ندارد. در این اثنا متوجه شدم كه من كتاب «الغدیر» را بنویسم.

عنایات مولا علی (ع) به علامه امينی

با آن عشق و ارادت كه به آل الله علیهم السلام داشت، شگفت نیست اگر ببینیم كه عنایت آن بزرگواران، چونان خورشید، بر مسیر زندگی او می تابید. در این باره، داستان های شگفتی وجود دارد كه خواندنی و شنیدنی است. حسان شاعر مشهور اهل بیت پس از ذكر سابقه آشناییش با امینی، صحنه ای را یاد آور می شود كه به قول خود: كاشف از نوعی «كرامت» علامه امینی و «دید معنوی آن عاشق دلخسته و پیرو وارسته علی علیه السلام » بوده است.

بویژه در طول نگارش «الغدیر»، لطف مولا پیوسته یار امینی بود و بسا می شد كه وی برای تكمیل تحقیقات خود، نیاز به كتابی می یافت و دارندگان آن، به اشكال مختلف از دادن كتاب به وی دریغ می كردند و او به مولا (ع) متوسل می شد و ناگهان آن كتاب، به شكلی معجزه آسا، به دست او می رسید!

برای نمونه می توان به دستیابی شگفت وی به كتاب «الصراط المستقیم» اشاره كرد كه پس از توسل امینی به ساحت مولا (ع)، به نحوی معجزه آسا در اختیارش قرار گرفت (الصراط المستقیم، تالیف شیخ زین الدین ابو محمد علی بن یونس عاملی بیاضی است كه بعد ها توسط كتابخانه مرتضوی در تهران چاپ شد).

خود علامه امينی نقل می كند:

هنگام تالیف الغدیر،بسیار مایل بودم كتاب «الصراط المستقیم» را ببینم. نسخه خطی این كتاب نزد یكی از روحانیون نجف بود. شبی، اوایل مغرب هنگام تشرف به حرم مطهر، وی را دیدم كه با یك یا دو تن از اهل علم ، در ایوان مطهر نشسته و مشغول صحبت بود. نزد او رفتم و پس از احوال پرسی، تقاضا كردم مدتی كتاب را امانتاً در اختیارم بگذارد. عذرهایی آورد، گفتم: اگر نمی خواهی كتاب را به من امانت دهی، به بیرونی منزلت آمده همانجا مطالعه می كنم و چنانچه این را هم قبول نداری در دالان منزلت نشسته مطالعه می نمایم.

گفت:خیر، نمی شود!

آخر الامر گفت: شما هیچ گاه این كتاب را نخواهید دید! با شنیدن این جمله ،گویی آسمان را بر سر من كوبیدند!

به حرم حضرت امیر مشرف شده و خطاب به ایشان عرض كردم: آقا، چقدر شما مظلومید!

یكی از ارادتمندان و شیعیان شما، كتابی را در فضایل و حقانیت شما نوشته و یكی از ارادتمندان و خدمتگزاران شما هم می خواهد آن را بخواند و به دیگران برساند. این كتاب نزد یكی از شیعیان و ارادتمندان شما و در محیط زندگی شیعیان شما در كنار قبر مطهر شما قرار دارد؛ اما باز هم او از این كار ابا دارد! براستی كه شما مظلوم تاریخ در طول قرون هستید!

می فرمود: حال گریه عجیبی داشتم، به طوری كه تمام بدنم تكان می خورد. ناگهان به قلبم افتاد كه فردا صبح، به كربلا برو!

به محض خطور این معنا در قلبم، دیدم حال گریه از میان رفته و یک شادابی مرا فرا گرفته است، كه هر چه به خود فشار می آورم تا به آن گریه و درد دل كردن ادامه دهم، نمی توانم! بكلی آن حال رفته است و تنها یك مطلب در دل من جایگزین شده است: به كربلا برو!

از حرم مطهر بیرون آمده به منزل رفتم . صبح به اهل منزل گتم : قدری صبحانه به من بدهید، می خواهم به كربلا بروم . گفتند: چرا وسط هفته می روید و شب جمعه نمی روید؟گفتم : كاری دارم.

به كربلا رفته و در حرم مطهر حسینی (ع) به یكی از آقایان محترم اهل علم برخوردم، خیلی اظهار محبت كرده و گفتند: آقای امینی، چه عجب وسط هفته به كربلا آمده اید؟!(رسم علما آن بود كه پنج شنبه ها به كربلا مشرف می شدند تا زیارت شب جمعه را درك كنند).

گفتم: كاری داشتم .

گفت: آقای امینی، ممكن است از شما خواهشی بكنم؟

گفتم: بفرمایید!

گفت: مقداری كتب نفیس از مرحوم پدرم باقی مانده كه بلا استفاده مانده و تقریبا محبوس است، بیایید انها را ببینید، اگر چیزی به دردتان می خورد امانتا ببرید و بعد برگردانید.

گفتم: كی بیایم؟

گفت: امروز كتاب ها را بیرون آورده مهیا می كنم. جناب عالی فردا صبح برای صرف صبحانه به منزل ما تشریف بیاورید؛ هم صبحانه صرف كنید و هم كتاب ها را ملاحظه نمایید.

قبول كردم و رفتم. مقدار بیست و چند جلد كتاب بر روی هم گذارده بود.

اولین كتاب را كه برداشتم، دیدم نسخه ای بسیار پاكیزه و نفیس از كتاب «الصراط المستقیم» است!

حالت گریه شدیدی به من دست داد.

صاحبخانه علت را جویا شد، جریان صحبت با آن روحانی در نجف و سفر به كربلا برای پیدا كردن این كتاب را، برای او نقل كردم.

او نیز از لطف الهی به گریه افتاد.

كتاب مذكور و چند جلد كتاب نفیس دیگر را به من امانت داد و مدت 3 سال نزد من بود تا این كه پس از رفع حاجت، به وی رد كردم.

كرامت فوق، تنها لطف و كرامتی نبود كه از سوی امیر المومنین علیه السلام در اثنای نگارش الغدیر متوجه علامه امینی شد.

دراینباره، داستان های متعدد شگفتی وجود دارد كه نمونه وار به برخی از آنها اشاره می كنیم.

ماخذ ما در نقل داستان های زیر،كتاب گرانسنگ «ربع قرن مع العلامه الامینی» (چاپ قم،1417ق)  نوشته فاضل دانشور آقای حسین شاكری است كه 25 سال از نزدیك با امینی و دوستان وی محشور و ماًنوس بوده است:

 

  • پاسخ در خواست تو نزد فرزندم حسین (ع) است!

آیت الله حاج سید عباس كاشانی، از عالمان مطلع و آشنای به تاریخ و تراجم، كه در قم ساكنند، نقل میكند: روزی در معیت آیت الله سید مصطفی كشمیری، علامه امینی را در خانه اش در نجف زیارت كردیم.

آیت الله شیخ محمد علی سنقری نیز آنجا بود. امینی برایمان تعریف كرد: زمانی كه در جریان نگارش الغدیر، به تالیف جلد ششم رسیدم، نیاز به برخی از احادیث و روایات مهم یافتم كه در كتاب «ربیع الا برار» زمخشری (دانشمند مشهور اهل سنت) آمده بود.

این كتاب، پیش از آنكه طبع و نشر شود،خطی و كمیاب بود و جز سه نسخه مخطوط از آن یافت نمی شد، كه یكی از آنها نزد امام یحیی (پیشوای زیدیان) در یمن بود، دیگری در كتابخانه ظاهریه دمشق و سومی نزد یكی از آیات عظام نجف كه پس از مرگش، كتابخانه وی به فرزندش رسید.

امینی می گفت: شخصا نزد فرد مزبور رفته و از وی خواستم كه ربیع الابرار را برای سه روز به من عاریه دهد و او از قبول خواهش من امتناع جست.

به او گفتم دو روز كتاب را نزد من به امانت بگذار، باز نپذیرفت و حتی از قبول پیشنهاد من مبنی بر اینكه: ربیع الابرار را یك روز یا حتی سه ساعت به من عاریت دهد خودداری كرد.

دست آخر گفتم: لااقل بگذار كتاب را در حضور خودت مطالعه كنم، كه آن را نیز نپذیرفت و من متحیر شدم كه چه باید بكنم و نزد چه كسی بروم؟! پس از آن، كوشیدم دو تن از مراجع بزرگ تقلید را واسطه گرفتن كتاب سازم، ولی آنان نیز با امتناعشان از این امر، شگفتی مرا بر انگیختند.

پس از یاس و نومیدی از دستیابی به كتاب عازم حرم مطهر امیر مومنان علی علیه السلام شدم و شكایت خود را نزد آن حضرت بردم، سپس غمگین و افسرده به خانه باز گشتم.

شب را تا دیر هنگام بیدار بودم، آنگاه مرا چرتی فرا گرفت و در خواب، امام علیه السلام را دیده و ضمن گزارش ماجرا به محضر ایشان از آنچه پیش آمده بود اظهار ناراحتی و شكایت كردم.

امام فرمود:

-پاسخ در خواست تو نزد فرزندم حسین (ع) است!

از خواب بیدار شدم . هنوز سپیده ندمیده بود. از بستر برخاسته وضو گرفتم و لباس پوشیدم و به عزم حرم حضرت سید الشهداء علیه السلام از خانه بیرون زدم.

ماشینی كرایه كرده به كربلا رفتم و در آنجا مستقیماً وارد حرم مطهر شده، نماز صبح را خواندم  و آداب زیارت به جای آوردم و در خلال آن، شكایت حال خود را همان گونه كه مولا (ع) فرموده بود به حضرت باز گفتم .

سپس از آنجا خارج شده به حرم حضرت ابوالفضل علیه السلام رفتم و پس از زیارت آن حضرت، شكایت خود را نزد ایشان نیز تكرار كردم، باشد كه نشانی از گمشده خویش باز یابم. بعد از آن به صحن شریف رفتم و در جایی نشستم.

اینك آفتاب دمیده بود. در آن اثنا كه نشسته وبا خود، حدیث نفس می كردم ناگهان شیخ محسن ابوالحب، برجسته ترین خطیب آن روز كربلا، به سویم آمد و ضمن سلام و احوال پرسی، از من دعوت كرد كه برای استراحت و صرف صبحانه، به منزلش روم كه در نزدیكی حرم قرار داشت.

همراه شیخ محسن به خانه اش رفتیم و در مكانی كه برای ما در باغچه خانه اش تهیه دیده بود نشستیم. پس از استراحتی كوتاه، به وی گفتم: كتاب خانه ات را به من نشان بده.

گفت: ان شاء الله بعد از اینكه صبحانه را با هم صرف كردیم نشانت خواهم داد.

گفتم: من به كتاب و كتاب خانه، بیش از باغ و شكوفه های آن انس دارم!

شیخ پذیرفت و مرا به سمت كتابخانه اش هدایت كرد. به راستی، كتابخانه ای بود كماً وكیفاً آباد!

من بین كتاب ها جولان می دادم: این را پشت و رو می كردم، آن را ورق می زدم و سومی را مطالعه می كردم… تا آن كه به گمشده ام رسیدم؛ به«ربیع الابرار» زمخشری!

زمانی كه كتاب را در دست گرفتم، سر فرمان امام علیه السلام را دریافتم.

گریه راه گلویم را گرفت و با صدای بلند شروع به گریستن كردم.

صاحب خانه شگفت زده به سراغم آمد و از راز گریه ام پرسید.

ماجرا را مفصلاً برایش شرح دادم و گفتم كه: امیر االمومنین علیه السلام به من فرمان داد و كارم را به فرزندش ابی عبد الله الحسین علیه السلام حواله كرد و آن امام بزرگوار نیز حل مشكلم را نیز به دست تو حواله فرمود.

زمانی كه شیخ محسن ابو الحب ماجرا را شنید، از شدت شوق به گریه افتاد، سپس كتاب را گرفته و به من گفت:

-ای شیخ بزرگوار، این كتاب خطی، از كتب كمیاب شمرده می شود و قاسم محمد رجب 1000 دینار به من داد كه كتاب را برای چاپ به او بدهم و من ندادم!

(قاسم محمد رجب، فرد ثروتمند و سنی مذهب عراق بود كه بزرگترین كتابخانه بغداد: مكتبه المثنی، به وی تعلق داشت).

آنگاه قلم را از جیبش در آورده و در ابتدای كتاب نوشت: این كتاب به علامه امینی اهدا می شود و افزود : این جواب حواله دو آقا و امام من امیر المومنین علی و حسین علیهما السلام است. چندی بعد كه امینی، كتابخانه عمومی امام امیر المومنین علیه السلام را در نجف بنیان نهاد، آن كتاب را به اسم صاحب نخستینش: شیخ محسن ابو الحب، وقف كتابخانه كرد.

  •  صاحب كتاب،ناصبی بسیار متعصبی است!

حسین شاكری، دوست و دست پروده علامه امینی، داستان شگفت زیر را از خود علامه شنیده است. وی می نویسد:

علامه امینی قدس سره مشغول تالیف كتاب گرانسنگ الغدیر بود و به فصلی مهم از فصول این كتاب به گمانم: فصل «نوادر الاثر فی علم عمر» یا غیر آن از فصل های مهم الغدیر رسیده بود.

او در پی گرد آوری احادیث در موضوع مورد نظر و پیوند آنها با یكدیگر بود ولی اكنون به بن بست رسیده بود. چون كتابی كه مواد و مصالح لازم برای تكمیل بحث وی را در بر داشت، در دسترس نبود و بحث به علت فقدان حلقه ای كه سلسله برخی از احادیث را به یكدیگر پیوند می داد، معطل مانده بود.

امینی، زمانی كه از حل مشكل عاجز ماند عزم حرم امیر المومنین علیه السلام كرد. روبروی ضریح مطهر ایستاد، رنج و آزاری را كه جهت تحصیل آن كتاب بر وی وارد شده بود ببا حضرت در میان نهاد و به زبان حال گفت: مولای من، الغدیر، كتاب شما است و من از دستیابی به ماخذ و منبع مطلوب، آن فرو مانده ام.

چنانچه حاجتی به نگارش این كتاب می بینید، ماخذش را برای من فراهم كنید. گفتگوی امینی با مولا (ع) گفتگویی خاص بود و با گفتگوی افراد عادی با یگدیگر تفاوت داشت.

روز بعد علما و فضلا، طبق معمول، برای دیدار با امینی به خانه وی آمده بودند و امینی از آنها سراغ كتاب مفقود را می گرفت.

یكی از آنان گفت: كتابی كه از آن بحث می كنید در اعظمیه نزد یكی از علمای اهل سنت یافت می شود.

امینی نام آن عالم سنی را نیز برای من (حسین شاكری) گفت اما من فراموش كرده ام.

گمان می كنم یكی از این سه تن بود: نجم الدین واعظ یا عبد الجبار اعظمی یا فردی از خاندان آلوسی.

به هر روی،شخص یاد شده افزود: آن كه نسخه ای از این كتاب نزد او است فردی بسیار متعصب و ناصبی است. علاوه، نسبت به كتاب خویش، بسیار بخیل و ممسك است و حتی از عاریه دادن آن به نزدیكان خویش خودداری می كند. چگونه خواهید توانست بدان كتاب دست یابید؟!

امینی گفت:

-از خداوند، برای این كار مدد می خواهم!

امینی تعریف كرد: عزم سفر به كاظمین (ع) كردم . ماه رمضان بود و فصل تابستان و هوا بسیار گرم از نجف، سپیده دمان، به قصد زیارت سالار شهیدان علیه السلام خارج شدم و به كربلا رفتم.

روزه بودم و تنها با آب افطار كردم. از كربلا عازم بارگاه ملكوتی دو امام همام امام كاظم و امام جواد علیهما السلام شدم و پس از انجام مراسم زیارت، به سمت اعظمیه راه افتادم تا نشانی از گمشده خود و آن كس كه آن را در اختیار داشت بگیرم.

ظهر هنگام به اعظمیه رسیدم. سراغ خانه شیخ را گرفتم و یكی از افراد محل را به خانه او هدایت كرد. زمانی كه كوبه در را كوبیدم، شیخ شخصا دم در آمد. با او سلام و احوالپرسی كردم، دست دادم و معانقه نمودم. بهت زده شد. فردی لاغر اندام و كوتاه قد بود (بر خلاف خود علامه كه بلند قامت بود و قیافه ای پر هیبت و با جذبه داشت).

به او گفتم كه: می دانم در كتابخانه تو فلان كتاب هست، از نجف برای مطالعه و خواندن آن آمده ام.

شیخ مبهوت شده بود و نتوانست جوابی دهد. هیمنه من نیز او را گرفته بود و نمی توانست عذرم را بخواهد یا از در براندم.

پس گفت: بفرمایید تو، جناب شیخ! و تشریف ببرید طبقه بالا در كتابخانه، تا كتابی را كه می خواهید ببینید.

داخل كتابخانه شدم. دیدم گرد و غبار چهره تمامی اجزای كتابخانه را پوشانده و كتابها اینجا و آنجا روی هم ریخته شده اند.

گویی از زمانی دور كسی به سراغ آنها نرفته و چند ماه، بلكه چندین سال است كسی به آنها دست نزده است!

صاحب خانه مرا تنها  گذاشت و خود پایین رفت. من فرصت را از دست نداده، لباس هایم را از عامه و قبا و … كندم و درون پارچه ای كه به همراه داشتم نهادم تا از گرد و خاك مصون بماند، سپس شروع به ستردن غبار از سر و روی كتابها كردم.

از شدت گرما، عرق از بدنم سرازیر بود و فضا سخت دم داشت. نه پنكه یا باد زنی در كار بود و نه آب و نه حتی غذایی.

گرد و خاک محیط ، همراه عرق، بر سر و روی و اطراف بدنم نشسته بود و من مشغول مطالعه و رونویسی از كتب بودم تا اینكه عصر شد و خستگی شدید مرا فرا گرفت.

نماز ظهر و عصرم را نخوانده بودم و كسی نیز به من سر نزده بود و این در حالی بود كه شدیدا نیاز به آب داشتم تا از آن بیاشامم و با آن وضو بگیرم.

لاجرم، درب اندرونی را كوبیدم و شیخ در حالی كه چرت زده می نمود، نردم آمد و ازاینكه مرا به آن حال دید جا خورد.

سپس گفت: تو پیوسته آنجا بودی؟!

این گرد و خاك چیست كه از سر رویت بالا می رود؟!

به خدا قسم فراموش كردم كه تو در این هوای گرم، آنجا هستی، اصلا پاك تو را از یاد بردم.

ما ناهار خورده ایم و جز اندكی از طعام، چیزی برای پذیرایی از تو باقی نمانده است.

علامه به وی گفت: اشكالی ندارد.

آبی بیاور تا بیاشامم و وضو سازم.

صاحب خانه شتابان رفت و آب آورد و پس از آنكه امینی نمازش را خواند، مقداری غذا برای او آورده و گفت: ببخشید اگر كم است، این ته مانده ناهار ما است!

به هر روی، علامه (پس از تحمل مشقات و سختی های بسیار) به مقصود خویش دست یافت و آنچه می خواست رونویسی كرد و این نمونه ای بود از سختی هایی كه امینی برای اثبات حقیقت و حقانیت مذهب اهل بیت علیهم السلام بر خود هموار ساخت.

  • مرد روستایی،همچون تو،صبر و شكیبایی ندارد!

حجة الاسلام و المسلمین سید محمد نوری، از جمله دست پروردگان علامه امینی و ملازمان وی در كتابخانه عمومی امام امیر المومنین نجف بود.

وی داستان زیر را برای جناب شیخ محمد مهدی آصفی (از اعلام قم) تعریف كرده و او نیز برای حسین شاكری در رمضان 1416 ق بازگو كرده است.

سید محمد نوری می گوید علامه امینی برایش تعریف كرده است كه:

یك شب جمعه در حرم حضرت امیر علیه السلام مشغول زیارت و دعا بودم و در خلال آن از خدا می خواستم كه به حق امیر المومنین علیه السلام، كتاب «درر السمطین» را كه در آن زمان هنوز طبع نشده بود و كمیاب بود برایم فراهم كند تا به كمك آن، بحثی مهم از فصول الغدیر را به انجام برسانم.

در حین دعا، چشمم به فردی روستایی افتاد كه برای بر آورده شدن حاجت خویش به زیارت حضرت آمده بود و شفای گاو ماده اش را از امام طلب می كرد.

تصادفا یك هفته بعد از آن تاریخ، باز در حرم بودم كه دیدم آن روستایی آمد و از اینكه به لطف حضرت مرادش حاصل شده بود از ایشان تشكر كرد.

امینی می گوید: با شنیدن كلام روستایی، از كوره در رفتم. زیرا امام، حاجت (شخصی) مرد روستایی را برآورده بود وحاجت مرا (كه جنبه دینی و عمومی داشت) فرو گذارده بود!به امام عرض كردم:

-شما خواسته مرد روستایی را بر می آورید و این در حالی است كه من، مدتی است شما را در خانه خدای متعال شفیع قرار داده و به وسیله شما به خداوند توسل جسته ام تا مرا به كتابی كه در پی آنم برسانم و هنوز نرسیده ام.

آیا من این كتاب را برای شخص خود می خواهم یابرای كتاب خود شما: الغدیر؟!

گریستم و اشكم جاری شد.سپس با حالی ناخوشایند از حرم خارج شده به منزل رفتم و آن شب را از شدت تاثر،چیزی نخوردم و در بسترنیز خواب از چشمم گریزان بود ( تا بالاخره به خواب رفتم و ) در خواب دیدم كه به محضر حضرت امیر (ع) مشرف شده ام و حضرت می فر ماید: مرد روستایی، سست ایمان بود و بر تاخیر در انجام حاجتش صبر و شكیبایی نداشت.

از خواب بیدار شدم در حالی كه سخت شاد و خوشحال بودم و به خود نوید می دادم كه گره از كارت گشوده خواهد شد!

صبحدم بر سر سفره صبحانه نشسته بودم كه همسایه كه فردی بنا بود در زد و پس از سلام و احوال پرسی گفت: شیخنا، من خانه ای نو، وسیعتر از این خانه، خریده ام و غالب اثاثیه ام را بدانجا برده ام. در خلال نقل و انتقال اسباب، این كتاب قدیمی را در گوشه اتاق یافته ام و زنم می گوید: این كتاب، نه سودی به تو می رساند و نه آن را مطالعه خواهی كرد، برو و آن را به رسم هدیه، تقدیم شیخ امینی كن، باشد كه او را سودمند افتد.

امینی می گوید: كتاب را گرفتم و غبار از آن ستردم. ناگهان دیدم همان كتاب خطی است كه من مدتی در جستجوی آن هستم: درر السمطین! به سجده افتادم و خدای را بابت این نعمت غیر مترقبه سپاس گفتم.

الغدیر؛ شاهكار جاودان

آثار مكتوب امینی، همه ارجمند و خواندنی اند؛ اما «الغدیر»، دیگر است و این دائرة المعارف سترگ را باید «شاهكار» او شمرد.

نگارش الغدیر تقریبا حدود 40 سال از عمر امینی را به خود اختصاص داد (10) و برای نوشتن آن، 10 هزار كتاب را (كه بعضاً، بالغ بر چندین مجلد می شد) از بای بسم الله تا تای تمت خواند و به 100 هزار كتاب مراجعات مكرر داشت.

علامه برای تالیف الغدیر، منابع مورد نیاز موجود در كتابخانه های عمومی و خصوصی نجف اشرف را به دقت بررسی كرد و سپس برای تكمیل تحقیقات خویش، به ایران و هند و سوریه و تركیه سفر كرد و با تلاشی تحسین برانگیز و در عین حال حیرت آور، مصادر مربوط به ماجرای غدیر و مناقب آل الله علیهم السلام را در كتابخانه های مهم كشورهای مذكور مطالعه و احیاناً استنساخ نمود.

در سفر سوریه روزی 18 ساعت كار می كرد و مطلب می نوشت. در آنجا كلید كتابخانه ظاهریه (المكتبة الظاهریه) را به او داده بودند، صبح ها به آنجا می رفت و تا غروب یكسره كار می كرد. در آن كشور، گذشته از عكسبرداری بیش از 50 كتاب خطی، كتاب خطی منحصر به فردی را شخصا در طول سه ماه به خط خود استنساخ كرد كه هم اكنون در كتابخانه امیر المومنین در نجف اشرف موجود است.

الغدیر، برای امینی، «فلسفه زندگی» بود.

برخی افراد، توصیه می كردند كه به جای نگارش الغدیر، به نوشتن رساله عملیه (توضیح المسائل) بپردازد و او (با توجه به تامین كامل این نیاز توسط فقهای بزرگ عصر) می فرمود: «رساله من، توضیح المسائل من و برنامه من همین كتاب الغدیر است »!

11 جلد از الغدیر تاكنون چاپ شده و حدود 9 جلد آن هنوز به صورت مخلوط باقی مانده است كه مجموعا بالغ بر 20 جلد می شود.

این كتاب به زبان های فارسی، اردو، تركی استانبولی و انگلیسی ترجمه یا تلخیص شده است.

در میان مترجمان الغدیر به فارسی نام مجتبی نواب صفوی (پیشوای فدائیان اسلام) به چشم می خورد كه از ارادتمندان امینی بود و در ترور كسروی، از جمله، از امینی رخصت گرفته بود.

 

چه نیازی به بحث از غدیر؟

الغدیر، ظاهرا از رویدادی سخن می گوید كه قرن ها از وقوع آن گذشته است:

ماجرای غدیر خم. اما با مرور مختصری بر مندرجات آن،معلوم می شود كه مولف این كتاب، غدیر را رویدادی سرنوشت ساز و فرازمانی و نماد «حقی الهی،مردمی و ابدی» تلقی می كند كه دست های جهل، در طول تاریخ اسلام به محو و انكار آن كوشیده اند و علاج عمیق و اساسی درد های امت اسلامی (حتی در عصر حاضر)، جز با كاوش در زوایای این حادثه و پیام و پیمان نهفته در آن، ممكن نیست. به قول خود او:

علی علیه السلام ،به گفته صریح و مكرر پیامبر، دروازه علم او بود و دری كه و دری كه انسا ن ها از طریق آن، به سوی خدا بار می یابند.

اگر حق سرپرستی مردم از علی سلب نشده بود همانا علوم پیامبر در بین امت نشر یافته و نشانه های آن آشكار می شد و حكمت های وی به گوش همگان می رسید و احكام نورانی اسلام جامه عمل می پوشید.

در نتیجه مردم از نعمت های الهی به حد وفور بهره مند می شدند اما،فسوسا كه خلافت از امیر مؤمنان سلب شد و نتیجتاً مردم به گمراهی افتادند و آبادی ها خشكیدند و چرا گاه ها از نعمت تهی شدند و از نحو ست اعمال مردم، فساد و تباهی، زمین و دریا را فرا گرفت.

دو فرقه بزرگ مسلمان: شیعه و سنی، قرن ها است كه بر سر مسائل گوناگون (از اصول دین گرفته تا فروغ احكام) اختلاف نظر دارند و این امر (از سوی فتنه انگیزان و به دست خامان) مایه گسست ها بلكه نزاع های فراوان در تاریخ شده است و بی گمان، یكی از علل ضعف و انحطاط مسلمانان در برابر استعمار غرب، همین جدایی و كشمكش دیرینه است.

امینی، برای رفع این اختلاف كهن، قائل به لزوم بحث و گفتگوی آزاد علمی بین اندیشمندان دو فرقه بود و حل اختلاف را نیز، جز از طریق بازگشتن به سرچشمه زلال حقیقت (ولایت علوی) و فرو شستن دل و جان در جاری پاک و ناآلوده آن ممكن نمی دانست.

در واپسین ماه های عمر پیامبر حادثه ای رخ داده كه ذكر آن در كتب اهل تشیع و تسنن فراوان رفته و از اهمیت بسیاری برخوردار است: غدیر خم.

پیامبر (ص) كنار بركه غدیر، در اجتماع بزرگ مسلمین خطبه ای بلند خوانده و از همگان پیمان گرفته كه علیه السلام را همچون خود او، مولای خویش بشمارند.

خوشبختانه، نام و یاد این حادثه شگفت، در لابلای متون فریقین باقی مانده و هم امروز نیز موضوع آن،كاملا قابل استناد و پیگیری است.

شمس الدین محمد ذهبی (673-748)، دانشمند صاحب آوازه و مهم اهل سنت، لب كلام رسول گرامی اسلام در غدیر (من كنت مولاه فعلی مولاه) را به طرق معتبر از زبان كسانی چون ابوبكر، علی علیه السلام، سعد وقاص، حسین بن علی علیهما السلام، زید بن ارقم، بریده، براء بن عاذب، ابن مسعود، عبدالله بن عمر و عمار بن یاسر نقل كرده كه گزارش این روایت از طریق امیر المومنین (به تصریح شمس الدین ذهبی) به طور متواتر صورت گرفته است.

حادثه غدیر، اگر مهمترین حادثه در عصر رسالت نباشد، بی گمان یكی از مهمترین حوادث آن دوران است.

به دیده علامه امینی:

مهمترین مسائل تاریخی، مسائل و مباحثی است كه به باورهای اساسی جامعه می پردازد و واقعه «غدیر» یكی از مهمترین قضایای تاریخی است كه مستقیما به بنیان عقاید دینی مسلمین مربوط می شود و نوع تفسیر و تلقی از آن، وجه تمایز دو فرقه بزرگ مسلمانان شیعه و سنی را در مبحث امامت تشكیل می دهد.

شیعیان، برای استواری و استحكام آیین خویش كه بر «ولایت» متجلی در غدیر، مبتنی است به بحث از غدیر، و پیام نهفته در آن، نیاز حیاتی دارند و دیگران نیز به منظور تحقیق در صحت و سقم ادعای شیعیان و سنجش عیار حقانیت مكتب خویش در این امر مهم تاریخی و كلامی، از پرداختن به بحث كلیدی «غدیر»، ناگزیرند.

خاصه آنكه، حادثه غدیر از مسلمات تاریخ اسلام بوده و مورخان و مفسران و كلامیان و حتی ادیبان و لغت شناسان بزرگ شیعه و سنی در آثار مشهور و ماندگار خویش به اشكال گوناگون بدان اشاره دارند:

مورخان در شرح حوادث مربوط به آخرین حج پیامبر و اجتماع مسلمانان در غدیر؛ مفسران در تبیین آیاتی چون (الیوم اكملت لكم دینكم) و… متكلمان در مبحث خلافت و امامت امت پس از پیامبر و لغت شناسان نیز در ذیل واژه های ولی، مولی، غدیر و خم.

پس جا دارد كه دفتر غدیر را گشوده، در آن به دیده دقت و حكمت نظر كنیم،و به مدد وی،گره از مشكل كهنه اختلاف امت اسلام، بگشاییم.

در نظر صائب امینی: ضمناً چراغ روشن آگاهی و معرفتی است كه راه نجات و سعادت را در همه زمان ها به همه نسل ها نشان میدهد و مهمترین عامل انحطاط و عقب ماندگی در جهان اسلام، بله جهان بشریت را كه دوری از «ولایت علم و عدل» است باز می گوید.

غدیر، شاقولی است كه با آن می توان میزان انحراف حاكمان و حكومتگران را در درازنای تاریخ اسلام از مرام پیامبر دریافت و با تحلیل ریشه ها و پیامدهای این انحراف فزاینده به سوالاتی اساسی از این دست پاسخ گفت كه؛ امت اسلام، چرا و چگونه بتدریج از منزلت والای نخستین خویش بدور افتاد و كارش به جایی رسید كه مشتی صهیونیست، قبله اولش را به زور و تزویر از چنگش بیرون آورند و مستكبران عالم سوز بر مقدارش چنگ افكنند و به هیچ رو، توان ستاندن حق خویش را نداشته باشد؟!

می بینید كه سوال، كاملا حیاتی و امروزین است و در عین حال، پاسخ اساسی آن، در غدیر و پیام حیاتبخش آن نهفته است.

از یاد نبریم كه پیامبر، در خطبه غدیر، به تاكید و اصرار، از حاضران خواست كه پیام حیاتبخش او در غدیر را، برای غایبان بازگو كنند: الا فلییبلغ الشاهد الغائب!

بنابراین، شگفت نیست اگر می بینیم. امینی، در لوای بحث غدیر، پرونده حاكمان و خلیفگان صدر اسلام را می گشاید، دانش اندك برخی را فاش می سازد، قصه پردازان و حدیث تراشان و تحریف گران حقیقت را (كه در پوستین تاریخ رفته اند) به محاكمه می كشد و ستمی را كه حتی در عصر خلفای نخستین، بر امثال ابوذر و عمار و ابن مسعود رفته است بر ملا می كند و…عنوان «دادخواه جرم تاریخ» را به شایستگی از آن خود می سازد.

الغدیر و وحدت اسلامی

امینی، الغدیر را عامل اتحاد صفوف مسلمانان می شمرد: الغدیر یوحد الصفوف فی الملا الاسلامی.

 آیا الغدیر، چنانچه برخی پنداشته اند، منافی اتحاد اسلامی نیست؟!

پاسخ به این سوال، بسته به تعریفی كه از اتحاد اسلامی داشته باشیم، فرق می كند. اگر مراد از اتحاد اسلامی، نفی«تشیع» و هضم و استهلاك آن در «تسنن»، یا احیانا تبدیل آن دو به مذهبی جدید (مثلا وهابیت) باشد، پیدا است كه الغدیر، به چنین اتحادی! ضرر می زند.

اما اگر مراد از اتحاد اسلامی، معنای معقول آن، یعنی همبستگی و همكاری (اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، اقتصادی ونظامی)‌ مسلمین بر پایه مشتركات دینی خویش ( خدا،قرآن،پیامبر و قبله ی واحد) بر ضد دشمن مشترك (استعمار) بوده و به هیچ وجه قصد نابودی یكی به نفع دیگری در كار نیست و در عین حال برای رسیدن به «وحدت كامل و پایدار امت اسلام در جمیع عرصه های نظر و عمل» ، راه بر بحث و گفتگوی آزاد و بی طرفانه علمی میان دانشمندان فریقین جهت حل اختلاف فكری و اعتقادی باز می باشد، باید گفت: الغدیر، نه تنها مضر به وحدت نیست،بلكه راه وحدت كامل وحقیقی را نیز هموار می كند و نخاله ها و سنگ ها را از سر راه آن بر می دارد. بدیهی است برای رسیدن به اتحاد، نخست باید «عوامل تفرقه» و «موانع اتحاد» را از سر راه برداشت و به طرفین شناختی صحیح از عقاید و افكار یكدیگر بخشید و این جز با بحث و مذاكره علمی بین دانشمندان ممكن نیست.

فی المثل، تا وقتی كه برخی از اهل سنت (تحت تاثیر القائات دشمنان) شیعیان را به خطا «قائل به تحریف قرآن!» شمرده یا می پندارند كه «شیعیان،علی را از پیامبر شایسته تر به رسالت دانسته و معتقدند كه جبرئیل با آوردن وحی نزد پیامبر به علی خیانت كرده است»!

چگونه می توان آنان را به اتحاد با شیعیان فرا خواند؟!

یا اتحاد بین یك وهابی (كه زیارت قبر پیامبر را «شرك»! می انگارد) با سایر مسلمین (كه به آن حضرت از باب احترام به خود ایشان تبرك می جویند)، چگونه ممكن است و ایجاد زمینه اتحاد بین او و عامه مسلمین،جز «جز بحث آزاد علمی و حقجویانه» چه راهی دارد؟ و در اینجا است كه نقش مثبت و كارساز «الغدیر» در فر آیند اتحاد اسلامی كاملا روشن می شود.

چه،این كتاب، از یك سو با معرفی منطق تشیعبه برادران اهل سنت و نقد تهمت های ناروا به شیعیان، موانع وحدت را از سر راه مسلمین بر می دارد و از دیگر سو، با انگشت نهادن بر موضوع كلیدی و راهگشای «غدیر» و تبیین پیام نجات بخش و وحدت آفرین آن (چنانكه قبلا توضیح دادیم) راه را برهم دلی و هم اندیشی عمیق و پایدارامت اسلام می گشاید، خاصه آنكه، همان گونه كه مرحوم دكتر صلاح الصاوی، ادیب و شاعر مصری، می گوید: استدلالات امینی در الغدیر بر حقانیت مذهب تشیع، عموماً بر اقوال ائمه و بزرگان اهل سنت وجماعت متكی است و می توانیم كتاب الغدیر را چون پلی بدانیم كه علامه این پل را بین جهان تسنن و تشیع برقرار ساخته است.

موضوع «الغدیر و وحدت اسلامی» ، از موضوعاتی است كه از بدو تالیف این كتاب، مورد بحث و نظر اندیشمندان مسلمان و خود امینی بوده و خوشبختانه استاد شهید مرتضی مطهری، طی مقاله ای با همین عنوان، این نكته را به شیوایی باز كرده اند.

به باور استاد شهید: الغدیر، منطق شیعه را روشن می كند.

اهل سنت می توانند به وسیله این كتاب، شیعه را بطور صحیح بشناسند.

شناسایی صحیح شیعه، سبب می شود كه آرای شیعه و سنی به یكدیگر نزدیك شود و مجموعا صف واحدی تشكیل دهند.

تمجید دانشمندان از امینی و الغدیر

بسیاری از اندیشمندان بزرگ شیعه و سنی و حتی مسیحی، بر الغدیر تقریظ نوشته و امینی و كتاب سترگ او را با القابی كم نظیریا بی نظیر ستوده اند «آرزوگاه پژوهشگران» ، «دائرة المعارف بزرگ» ، «كتابی كه هر مسلمانی باید آن را به دست آورد» ، «آبشخوری گوارا و دائرة المعارفی طرفه و نادر» ، «جهان پهناور شناخت» و «دریایی آكنده از مروارید» ، «كتاب اطمینان بخش تاریخ و گشایشگر آفاق معرفت» ، «دریای موج خیز» ، «كوشش علمی بی نظیر» ، «كتابی نه چون دیگر كتاب ها» و «دریایی خیزابه گرفته» ، تعابیری است كه اندیشمندان مسلمان (وبعضاً مسیحی) معاصر و غالباً از میان خود اهل سنت در تقریظ خود بر الغدیر، درباره این كتاب به كار گرفته اند.

چنانكه از خود وی با اوصافی چون: «علامه سخت كوش پر كار و خستگی ناشناس بزرگوار» و «گوهر شناس هنرمند» یاد كرده اند. دانشمندان مزبور از كشور های مختلف آسیا و اروپا و آفریقا بوده و بین آنها چهره های علمی و سیاسی برجسته قاهره، حلب،یمن، اردن، نجف، بغداد، لندن، بیروت، قم، بصره،  هند، كاظمین، تهران، كرمانشاه، كربلا، دمشق،به چشم می خورد.

استاد مطهری، به حق، تفریظ های فراوان اندیشمندان اهل سنت بر الغدیر را،نشانگر توفیق سترگ او در نزدیك ساختن افق دید آنان به تشیع و ایجاد زمینه اتحاد اساسی و پایداربین این دو فرقه می داند.

ویژگیها و امتیازات «الغدیر»

1.به عنوان نخستین ویژگی الغدیر باید از گستردگی و جامعیت بحثهای آن سخن گفت. امینی،ماجرای غدیر را از زوایای گوناگون،مورد كاوش عمیق قرار داده و هیچ جنبه ای از مباحث مربوط به این موضوع را فرو نگذاشته است. او، هم به طور مبسوط سلسله راویان حدیث غعدیر را معرفی كرده و با ترسیم جریانی شاخص و مستمر از ایمان به واقعیت غدیر در طول تاریخ 14 قرنه اسلام، رد پای آشكار این جریان را در نسل نسل مسلمین (از عصر پیامبر «ص» تا سده معاصر) نشان می دهد و هم به گونه ای مستدل، به بررسی مفاد حدیث غدیر پرداخته و «واژه های كلیدی» در آن را كه بار معنا و مراد اصلی پیامبر «ص» از پیام آسمانی غدیر را بر دوش دارند عالمانه و نقادانه تبیین می كند.

گسترده پژوهش و تحقیق امینی در مباحث و موضوعات اساسی «الغدیر» حقا بهت آور است. مثلا نامه منظوم امیر المومنین به معاویه (كه ضمن آن،به وصایت امیر (ع) از سوی پیامبر (ص) در غدیر،تصریح شده) از جمله دلایلی است كه امینی برای برای اثبات مفهوم راستین واژه «مولی»در خطبه نبوی («سرپرستی امت») اقامه می كند. نامه مزبور را، امینی، علاوه بر 11 ماخذ مهم شیعی، از طریق 26 تن از دانشمندان بنام تسنن نقل می كند كه در بینششان كسانی چون یاقوت حموی، ابن جوزی، ابن كثیر، ابن صباغ مالكی و ابن حجر، شهرت شایان دارند.

یا شعر حسان ابن ثابت (ملك الشعرای  پیامبر) در گزارش واقعه غدیر را از 38 ماخذ معتبر و مشهور سنی نقل می كند كه 12 موردش از منابع كهن سنی و بقیه از متون كهن شیعی است. به این نیز اكتفا نكرده، دیگر اشعار حسان در فضایل مولا را نیز به نحو مستوفی ذكر كرده و در حاشیه هر كدام از آنها، به تفضیل، نكات و اشارات تاریخی و قرآنی فراوان آن را توضیح می دهد و در خاتمه، مشروح زندگانی وی را پیش دید خوانندگان می نهد.

2.«استدلال به منطق حریف» ویژگی و مزیت دوم این كتاب است. امینی پایه استدلالش در اثبات منطق تشیع را، بر كتب معتبراهل سنت و سخن دانشمندان مشهور آن فرقه نهاده و حتی از خلفای نخستین و پیشوایان مذاهب چهارگانه تسنن،شاهد می آورد. گویند: پس از انتشار الغدیر، مخالفین تشیع در عراق به نوری سعید (نخست وزیر مشهور عراق) شكایت برده و به وی گفتند: چگونه اجازه می دهید كتاب هایی مانند الغدیر در كشور چاپ شود؟! نوری سعید گفت: شما نسخه ای از كتاب را نزد من بیاورید تا ببینم.

وقتی كتاب را بررسی كرد،گفت: این كتاب، جز مطالبی كه دركتاب های ما سنیان آمده، چیز دیگری ندارد. من چگونه این شخص را مواخذه و محاكمه كنم و به او اجازه چاپ كتابش را ندهم؟!

3.«انصاف و امانت علمی» سومین ویژگی الغدیر است. استاد محمد عبد الغنی حسن، ادیب و نقاد مصری، در تفریظ بر الغدیر، امینی را «پژوهنده ای» می داند كه با وجود عشق و علاقه بسیار به علی علیه السلام و شیعیان او «امانت علمی و بی غرضی در بحث و تحقیق را بیش از توجه به احساسات و عواطف،در نظر داشته است».

عبد الفتاح عبد المقصود، محقق و نویسنده شهیر مصری، نیز معتقد است كه: امینی در دفاع از اصالت «غدیر» و رد منكران و مخالفان آن،«چهره قاضی و حكمی دادگر دارد كه موضوع را در دو كفه ترازوی منطق می سنجد، آنگاه به عیان ثابت می كند كه كدام كفه سنگین تر است.

شاید هر بی طرفی كه نگاهی زودگذر به صفحه های كتاب وی بیفكند، بویژه به بخشی كه به سلسله های وضاعین (حدیث سازان) و موضوعات (احادیث ساختگی) اختصاص یافته است، بدین حقیقت پی برد كه امینی، محققی امین است و در برگزیدن و استنباط آراء و عقاید خویش از دقیق ترین شیوه های تحقیق منزه صحیح پیروی كرده است».

4.«نقل و نقد شجاعانه و عالمانه اظهارات مخالفان»، مزیت دیگری است كه الغدیر دارد. بخش مهمی از الغدیر،به نقد عالمانه سخنان كسانی می پردازد كه عناد وتعصب، دیده عق و انصافشان را كور ساخته و از سر بی مهری بل دشمنی با خاندان پیامبر (ع) یا علاقه به دشمنان آنان، به انكار و تحریف حقایق پرداخته اند.

امینی، محكمه ای شگفت بر پا كرده و این گونه كسان را با براهینی استوار كه باید خواند و دید، یك یك به محاكمه می كشد و سر انجام، گل از چهره مهتاب فرو می شوید. با مشاهده حجم كار امینی در این عرصه، باید گفت:براستی،یك تنه،كار یك لشگر كرده است!

الی الرفیق الاعلی!

علامه،در واپسین سال های حیات، از فرط مطالعات بی وقفه و پیگیر خویش، اسیر بستر بیماری گردید و روز جمعه 12 تیر 1349 شمسی هنگام اذان ظهر، در تهران دار فانی را بدرود گفت.

در ساعات آخر، مناجات «خمسه عشر» امام سجاد علیه السلام را بر لب داشت و جون فصل مربوط به مناجات تائبین را به پایان رساند،مرغ روحش به آسمان پرواز كرد.

جنازه شریفش به نجف اشرف انتقال یافت و با تشییعی با شكوه، در سرداب مخصوص جنب كتابخانه عمومی امیر المومنین كه خود برآورده بود به خاك سپرده شد.

در پی رحلت او، در نجف و شهرها و اماكن مختلف ایران و دیگر كشورهای اسلامی، چنانكه شایسته او بود،از سوی علما و مراجع بزرگوار (همچون امام خمینی) مجالس ترحیم و تكریم بر پا گشت و شیفتگان ولایت در ماتم او عمیقاً به سوگ  نشستند.

آیت الله سید محمد تقی آل بحر العلوم نقل می كند: پس از وفات امینی پیوسته در این فكر بودم كه علامه امینی عمرش را قربانی و فدای مولا علیه السلام ساخت.

مولا در آن عالم با وی چه خواهد كرد؟

این فكر مدت ها در ذهنم بود، تا اینكه شبی در عالم رویا،دیدم گویی قیامت بر پا شده و عالم حشر است و بیابانی سرشار بز جمعیت، ولی مردم همه متوجه یك ساختمانی هستند.

پرسیدم آنجا چه خبر است؟

گفتند: آنجا حوض كوثر است. من جلو رفتم و دیدم حوضی است و باد امواجی در آن پدید آورده و متلاطم است. وجود مقدس علی بن ابیطالب علیهما السلام كنار حوض ایستاده اند و لیوان های بلوری را پر ساخته و به افرادی كه خود می شناسد، می دهند.

در این اثنا همهمه ای بر خاست. پرسیدم چه خبر است؟ گفتند: امینی آمد!به خود گفتم:بایستم و رفتار علی علیه السلام با امینی را به چشم ببینم،كه چگونه خواهد بود؟ 10 الی 12 قدم مانده بود كه امینی به حوض برسد،دیدم كه حضرت لیوان ها را به جای خود گذاشتند و دو مشت خود را از آب كوثر پر ساختند و چون امینی به ایشان رسید به روی امینی پاشیدند و فرمودند:خدا روی تو را سفید كند،كه روی ما را سفید كردی!

از خواب بیدار شدم و فهمیدم كه علی علیه السلام پاداش تالیف الغدیر را به مرحوم امینی داده است.

پی نوشت:

1.یاد نامه علامه امینی،ضمیمه روزنامه رسالت،12 تیر 67،ص3،اضهارات دكتر محمد هادی امینی.

2.قطره ای از دریا،گرد آوری محمد حسین صفا خواه،1/16-21.

3.الغدیر فی التراث اسلامی،سید عبد العزیز طباطباعی،صص 174-175.

4.حماسه غدیر،محمد رضا حكیمی،صص 337-338 و نیز 341-343.

5.نیز یاد نامه علامه امینی،همان،ص4.

6.همان:ص13.حسان-شاعر اهل بیت علیهم السلام-نیز از سوز و گداز وی روایتها دارد،ر.ك،همان:ص22.

7.همان:ص5،اظهارات محمد هادی امینی.برای اهداف اصلاحی امینی در مورد جهان اسلام و تشیع (همچون تاسیس«خانه نویسندگان»،رسیدگی به نشریات جهان درباره اسلام،و احیاء آیین نقابت)ر.ك،حماسه غدیر،صص 225 به بعد.

8.یاد نامه علامه امینی،ضمیمه روزنامه رسالت،ص4.

8/1.یادنامه علامه امینی،ص22. برای كرامتی دیگر ر.ك،اظهارات دكتر صلاح الصاوی،ادیب و شاعر مستبصر مصری،در:همان:ص 27.

9.همان:ص14.آیت الله شهرستانی نیز مورد دیگری از كرامت مولا (ع) به امینی را(در یافتن كتب مورد نیاز خویش)نقل می كند كه نشان می دهداین گونه ماجرا ها در زندگی علامه، مكرر رخ داده است(همان:ص 11).

10.همان:ص5،اظهارات دكتر محمد هادی امینی

11.سیری در الغدیر،محمد امینی،صص25-26،به نقل از خود علامه.

12.همان:صص7-8

12.همان:صص18-19،اظهارات حاج شیخ علی آخوندی داماد علامه.

13.یاد نامه علامه امینی،ص5.

14.غدیر در آئینه كتاب،ص270.

15.الغدیر،243/7.

16.رساله طرق حدیث «من مولاه فعلی مولاه»،تحقیق و تعلیق سید عبد العزیز طباطباعی،انتشارات دلیل،قم1421ق/1379 ش.17.همچون بلاذری در انساب الاشراف،ابن قتیبه در المعارف و الامامة و السیاسة،محمد بن جریر طبری در كتاب مفرد،خطیب بغدادی در الاستیعاب،شهرستانی در الملل و النحل،ابن عساكر در تاریخ،یاقوت حموی در معجم الادباء،ابن اثیر در اسد الغابة و…

18.الغدیر،1/5-8،«اهمیه الغدیر فی التاریخ».

19.الغدیر،1/11.

20.الغدیر،مقدمه جلد هشتم.

21.امینی در الغدیر(ج3،صص 78-333)سخنان و اظهارات 12 تن از نویسندگان اهل سنت را مورد نقد جدی و اصولی قرار داده  و خطاها،افتراها و تناقض گوییهای آنها را در اظهار نظر راجع به شیعه بر ملا ساخته است.سپس تحت عنوان «اینك،حقیقت،آشكار شد»!می نویسد:اكنون لازم است كه پرده از منظور خویش در نقد اظهارات این افراد برداریم.آنچه ما به دنبال آنیم،بیدار ساختن شعور امت اسلامی و توجه دادن آنها به مصالح عمومی خود،و روی آوردن ایشان به اتحادو همزیستی مسالمت آمیز با یكدیگر است تا مرزهای اسلام را از سیل فسادی كه به سویشان هجوم آورده پاس دارند…(همان:ص334).آنگاه جامعه مسلمین را قسم داده و می پرسد:«آیا عاملی قویتر از این گونه كتاب ها در ایجاد كینه و تفرقه میان مسلمانان و نابودی وحدت عربی و اخوت اسلامی در بین آنها وجود دارد»؟!و در پی آن،به حكام ممالك اسلامی همچون دولت مصر قویاًاعتراض می كند كه چرا و چگونه،اجازه چاپ و نشراین كتب را می دهند و شدیداً افسوس می خورد كه كشور نیل،به رغم نام نیك چند قرنه اش،در حال حاضر،صحنه تاخت و تاز نویسندگان و شاعرانی چون موسی جار الله ،عبد الله قصیمی،احمد امین،محمد رشید رضا،طه حسین،شیخ خضری،محمد ثابت و عبد الظاهرابوالسمح است كه با قلمهای مسموم و تفرقه انگیزشان ،بین دو فرقه بزرگ شیعه و سنی بذر كینه و نفاق می پاشند…(همان:صص334-335).


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

فلکه دوم صادقیه ابتدای آیت الله کاشانی بوستان اول گلستان اول | شماره 22 | 44002710 و 44062821

نمايش نقشه | نقشه سايت

آدرس مدرسه